۱۴ خرداد ۱۳۸۷

در راستای رفیق بازی های عقب افتاده، بعد از یک سال به مهبد زنگ زدم و چاق سلامتی کردیم. چند بار با مونا حرف زدم و قرار شد همدیگه رو بعد از 2 سال ببینیم. همین طور مرجی
ولی خودمونیم، یه روزی هیچ کدوم باورمون نمیشد هممون اینقدر از هم دور بیفتیم که با فاصله های زمانی سال به سال همدیگه رو ببینیم یا حتی با هم حرف بزنیم. چی شد اون روزا؟ یا شاید بهتره بگم ما چی شدیم!؟

هیچ نظری موجود نیست: