۱۹ شهریور ۱۳۸۶

کله کدو

خسته ام
بلاتکليفم
تقصير خودمه
از خودم ناراحتم
زود رنج شده م
شکستني شده م. قبلنا پوستم کلفت بود حالا نازک شده
منتظرم و نميدونم چرا تو کله م فرو نميره که هم ميتونم منتظر باشم وهم کارهاي حال حاضرم رو هم انجام بدم. باباجان، دخترجان، والله،بالله اين دو تا با هم منافاتي ندارن

اي خود تنبلم! چرا از مرخصي برنميگردي؟

در ضمن به صورت خيلي بي ربطي يادم اومد از جايي که توش يه آدم خبر اينور اونور کن وجود داشته باشه اصلا خوشم نميآد

۱ نظر:

M گفت...

منم خوشم نمی یاد :(