۲۹ مرداد ۱۳۸۶

شکمو

چند وقتي ميشه که رژيم گرفته ايم . از اين رژيم هايي که ناهار هر چي باشه بدون برنج ميخوريم و چون معمولاً در قلعه خاکستري* غذا ها برنجي است و خورشت ها هم در نهايت چربيت سرو ميشه ، من و شواليه گاهي حتي به نون و ماست هم بسنده ميکنيم. راجع به شام هم من ماست يا سالاد ميخورم ولي براي شواليه بستگي داره به اينکه غذاي موجود چي باشه
به هر حال اينها رو اينجا نوشتم که بگم تا حالا تجربه کرديد چقدر کيف داره وقتي بعد از مدتي رژيم ،‌آدم بره يک جا بشينه و يک دل سيراز هر چي که دوست داره بخوره؟! خوب ما دقيقا شنبه همين کار رو کرديم. بعد از تعطيل کردن کار در اسرع وقت (رأس ساعت پنج) سريعاً به کافي شاپ آناناس مراجعه نموديم و يک عدد کوپ شکلاتي در ابعاد عظيم به همراه ميلک شيک شکلاتي خورديم .تازه بعدش هم براي خالي نبودن عريضه يک بشقاب پاستاي تند و فلفلي نوش جان نموديم :) خوب حالا اگر اين حس مطبوع رو تجربه کرديد حتما احساسات متناقض بعديش رو هم يادتونه. همون عذاب وجداني رو ميگم که بعد تناول انواع و اقسام خوردني هاي خوشمزه سراغ آدم مياد
ولي الان بعد از گذشت دو روز که مزه کيک شکلاتيه يادم مياد، حس ميکنم خيلي هم کار خوبي کرديم. خوب از قديم گفتند گاهي تنوع لازمه
پي نوشت1- :* قلعه خاکستري محل کارمونه. اين قلعه اولا سبز بود، آبي بود، قرمز و نارنجي هم داشت. ولي الان ديگه مدتهاست خاکستري شده. بايد به زودي زود يه فکري به حال اين قلعه يا به حال خودم بکنم

پي نوشت 2- : الان نزديک 1 ماه و نيم که من يک دل سير برنج نخورده ام. (البته جز دو بار: يک بار مهمون بوديم خونه مادر شواليه؛ غذا خورشت بادمجون بود و منم عشق بادمجون. 4،‌5 قاشق خوردم. دفعه ديگه هم خونه ما بود که مادر گرامي قورمه سبزي پخته بود و ديگه جاتون خاااااااالي)‌خوب دل سير با دو بار خوردن خيلي فرق داره ديگه. نه؟

هیچ نظری موجود نیست: