۲۷ آبان ۱۳۸۷

هر کس آدمِ زندگی‌ش رو یک طوری از دست می‌ده. سفر، فاصله، غربت... آدمه دیگه نیست. هست. نصفه‌نیمه‌است. فاصله‌دار شده همه‌چی، تصویرا دیگه یکی نیستن، توی همون آسمونی نیست که تو هستی، نمی‌تونی براش تعریف کنی امروز توی آسمون چند‌تا ابر دیدی که شبیه قلب بودن و نو دوربین‌ت همراهت نبوده تا شریک‌ش کنی... از پشتِ پنجره‌اش نمی‌تونه همون ماه‌ی که تو می‌بینی توی همون دقیقه و ثانیه ببینه. صدا‌ها هی بغض‌دار می‌شن و گاهی آدمه کم‌کم رنگ می‌بازه... آبی‌پر رنگ بوده. می‌شه آبی آسمونی، می‌شه سفید و بعدش دیگه نیست ...

مامهر

نمیدونم چرا آیکن هایپرلینکم گم شده! مجبور شدم فقط با ذکر اسم، منبع رو مشخص کنم

هیچ نظری موجود نیست: