۲۴ دی ۱۳۸۶

هر رابطه ای برای اینکه به بلوغ برسه زمان نیاز داره. مدت این زمان هم بستگی به این داره که آدمهای رابطه چقدر به هم شبیه باشن یا چقدر از هم درک درستی داشته باشن. ممکنه چند ماه تا چند سال طول بکشه
تو این مدت آدمها دوستی میکنن، دعوا میکنن، هزار بار قهر و آشتی میکنن تا اینکه زیر بم همدیگه دستشون میآد
تو این گیر و دار یا دو نفر اونقدر با هم مچ میشن که قضاوت کردن راجع به هم رو میذارن کنار و همدیگه رو همونطور که هستن قبول میکنن. بدون اینکه از رفتارهای همدیگه برداشت های عجیب و غریب کنن
یا اینکه آدمها رابطشون رو بر اساس یه سری قاعده و قانون نانوشته میسازن و در طول رابطه سعی میکنن حریم همدیگه رو رعایت کنن؛ یادشون میمونه که خط قرمز های همدیگه رو رد نکنن
بعضی وقتها هم کار به اینجاها نمیکشه و رابطه در حد یه سلام و احوالپرسی گاه به گاه میمونه و هر کسی کار خودش بار خودش آتیش به انبار خودش میشه
یا بازم نه، تو بعضی رابطه ها آدمها بعد یه مدت خیلی متمدنانه به این نتیجه میرسن که کلا اگه هیچ رابطه ای بینشون نباشه، راحت ترن و شما رو به خیر و ما رو به سلامت
تو همه این حالتها زمانه که آدمها رو متوجه نوع رابطه و جایگاهشون تو رابطه میکنه. حالا بعضی ها مثل من، که یا تو برقراری رابطه زیادی هولن یا زیادی خوش بین، هی سعی میکنن تا جایی که میشه این زمان رو کوتاه کنن و یادشون نمی مونه که بابا کوتاه شدن این زمان فقط باعث میشه زوایای درونی آدمهای درگیرِ رابطه پنهان بمونه و اونوقته که وقتی هنوز طرف مقابل داره تو رو محک میزنه، تو تموم گوشه های پنهان روحت رو براش رو میکنی
در مورد من این عریان کردن روح برای آدمهای غریبه به ظاهر آشنا ، هر از گاهی باعث ترک خوردنم میشه که دیگه بند زدنش هم به این سادگیها نیست
حالا کو آدمی که عبرت بگیره؟!!! صد بار دیگه هم بشه بازم همینه که هست

هیچ نظری موجود نیست: