با این هوای به شدت پاییزیِ دوست داشتنیِ بارونی، از صبح دنبال بهانه میگشتم برای کار نکردن و رویا بافی که مریم با این سوال هوس انگیزش بهانه رو رسماً داد دستم
خوب من الان اگه میتونستم اینجایی که هستم نباشم، دلم میخواست تو یه ماشین بودم با مقصد نامعلوم ، تو جاده ای که دو طرفش رو درختای رنگارنگ پاییزی گرفته باشن، (برگهای ریخته شده رو زمین هم که جزء جدایی ناپذیر ماجراست) شیشه پایین، دست بیرون، ،موسیقی مورد علاقه و البته مرتبط با صحنه در حال پخش، چایی گرم آماده... حالا بی خیال دنیای بیرون. من و شوالیه و جاده به پیش
بی جنبه نمیشم به خدا، خوب بدون کسی که دوستش داری که کیفی نداره! داره؟ ***
در ضمن همه اینایی که گفتم به اضافه داشتن این اطمینان که تا وقتی برگردم چیزی کن فیکون نمیشه و حال همه کسایی که دوستشون دارم خوبه
.
.
.
حالا اگه همه اینا هم که گفتم نشد و تو این هوا مجبور شدم تو خونه پشت پنجره بمونم، کیک شکلاتی بی بی به مقدار متنابه و هات چاکلتِ هات چاکلت هم قبوله. چی کار کنیم دیگه؛ آدم باید قانع باشه
:D
۱ نظر:
oon cake shokolatie bibi ro mivafegham ... ye teke ham baraye man plzzzzzzzz :) ...shad bashi ...shabnam
ارسال یک نظر