لعنت به هر چی آدم پستِ کثیفِ .... که فکر میکنن تاکسی خونه عمه شونه؛ که هر طور بخوان میتونن بشینن و تو در حالیکه داری کاغذ میشی هی مجبوری خودتو جمعتر و جمعتر کنی تا کمی دیرتر اون حس چندش آورِ برخورد با این جور آدمها رو تجربه کنی. بعد که دیگه میبینی رسما داری از تاکسی می افتی بیرون ، با تمام حس تنفری که درِت به وجود اومده برمیگردی طرفش تا بگی خودشو جمع کنه که میبینی طرف دیگه واقعا پاشو از گلیمش درازتر که کرده هیچ داره وارد گلیم تو هم میشه! حالاست که دیگه نمیتونی تحمل کنی و هرچی به دهنت میاد حواله اون موجود حقیر نامردی میکنی که کنارت نشسته
از این ماجرایی که هر از گاهی تو خیابونهای این شهر درندشتِ بی همه چیز تجربه میکنم متنفرم
جایِ ... ،هر کلمه ای که دلتون رو خنک میکنه میتونین بذارین
۱ نظر:
سلام
چطوری
امروز به اندازه تمام وقتی که باید می گذاشتم و مطالب تو رو می خوندم بازم وقت نگذاشتم ولی خبلی از اونها رو خوندم.
راستی توی این آخری میشه دقیقاً حس تنفر رو توش پیدا کرد مگه چی شده؟
ارسال یک نظر