۰۸ تیر ۱۳۸۸

مچِ دست‌ش همون دستی که مچ‌بند داره درد می‌کنه ... زخم خیلی عمیق‌ه ... مثلی زخم مامان‌ش که عمیقه، که سرباز بوده و جنگیده، و قلب‌ش زخم داره هنوز از روزهایی که بی‌شباهت نبودن به امروز...
گریه داره ... سرودِ پیروزی‌یه دیروزش رو غارت‌گرا دارن توی جبهه‌ای که مالِ اون بوده پخش می‌کنن: که هم‌آواز تو منم ... درد داره ... بغض داره ...
خسته‌ام و منتظر...

هیچ نظری موجود نیست: