من و شوالیه
دست نوشته های من و شوالیه
۲۳ مهر ۱۳۸۷
وقتهایی بود،دلت که می گرفت،کسی که انتظارش را هم نداشتی،سروکله اش بی هوا پیدا می شد:زنگی،دیداری،گپ و گفتی تا سبکتر کند لحظه هایت را......این روزها...آن که باید هم، گوشه چشمی نمی اندازد به سنگینی روزهایت،می بیند و نمی بیند، می بیند و می گذرد، می گذرد و نمی بیند...گله ای نیست.تنها، مانده ام که من یا دنیا؟ کداممان این قدر عوض شده ایم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر