این ماه مسئولیت بانک رفتن آخر ماه با من بود. از وقت قسط ها هم گذشته بود و بیشتر از این نمیشد خوردن این قورباغه هه رو عقب انداخت. با خودم فکرکرده بودم که خوبه، دیشب احیا بوده و ساعت کاری ادارات رو یک ساعت عقب کشیدن پس بانکها باید خلوت تر باشه. صبح زود از خونه اومدم بیرون و با خوش خیالی رفتم بانک ملت. ساعت 7:45 دم بانک بودم! ( خوب هرکی که منو بشناسه، الان شاخ هایی به اندازه درخت رو سرش سبز میشه. ولی باور کنین خودم بودم) دیدم بانک بسته است و رو درش یه تابلوی تعطیل زده. گفتم حتما از 8 میان سر کار ولی 8 هم شد و کسی نیومد. چند تا خیابون اون طرف تر یه بانک دیگه دیده بودم ؛ گفتم بیشتر از این معطل نشم !!!- که یه روز هم که از خونه زود اومدم بیرون به موقع برسم شرکت- اما زهی خیال باطل
خلاصه رفتم اون یکی بانکه که دیدم اعلامیه زده که در ماه مبارک رمضان ساعت کاری از 8:30 شروع میشه. یه لعنتی به شانس خودم فرستادم ولی سعی کردم روحیه رو خفظ کنم و به کار بعدیم برسم تا 8:30 بشه.(حداقل دستش درد نکنه. اعلامیه رو زده بود) یه کاری هم تو یکی از این صندوق های خصوصی داشتم. گفتم برم اونجا که تا برسم و کارم رو انجام بدم و برگردم ، این یکی بانکهای دولتی هم باز کردن. چشمتون روز بعد نبینه ساعت 8:10 رسیدم. دیدم اونجا هم بسته است و تازه 2 نفر هم تو خیابون تو نوبتن! رو در اونجا هم ساعت کاری 8:30 نوشته شده بود. دیگه دیدم چاره ای ندارم و باید صبر کنم. نشون به اون نشون که تا 8:45 دقیقه هم صبر کردیم (دیگه تعدادمون به 10 نفر رسیده بود) و خبری نشد که فهمیدیم بعله، به خاطر شب احیا بانکها از 9:30 باز میکنن
آخه من نمیدونم، حالا ما تلویزیون نداریم و اخبار گوش نمیکنیم. پس بقیه چرا متوجه نشده بودن؟ اصلا اعلام شده بود!؟
هیچی... بگذریم. دست از پا درازتر (و با دماغی سوخته) برگشتم شرکت تا ساعت 11 دوباره این پروسه رو از اول شروع کنم. این دفغع که رفتم بانک ملت و به سلامتی باز بود، سیستم جامشون قطع بود و جوابگو نبودن. دوباره رفتم همون صندوق مهر. یه 10 دقیقه نشسته بودم که یک از کارمندهای بانک ازم پرسید: خانوم دفترچه تون رو از همین شعبه گرفتین؟
نه -
آخه من نمیدونم، حالا ما تلویزیون نداریم و اخبار گوش نمیکنیم. پس بقیه چرا متوجه نشده بودن؟ اصلا اعلام شده بود!؟
هیچی... بگذریم. دست از پا درازتر (و با دماغی سوخته) برگشتم شرکت تا ساعت 11 دوباره این پروسه رو از اول شروع کنم. این دفغع که رفتم بانک ملت و به سلامتی باز بود، سیستم جامشون قطع بود و جوابگو نبودن. دوباره رفتم همون صندوق مهر. یه 10 دقیقه نشسته بودم که یک از کارمندهای بانک ازم پرسید: خانوم دفترچه تون رو از همین شعبه گرفتین؟
نه -
پس برین همون شعبه چون سیستم مرکزی قطعه -
....
....
.شعبه مورد نظر : کارم ظرف 3 سوت انجام شد. نه بابا! باز هم جای شکرش باقیه
بانک ملت نزدیکترین شعبه به شعبه اصلی صندوق مهر، 1 ساعت بعد : آقا جام وصل شد؟
بانک ملت نزدیکترین شعبه به شعبه اصلی صندوق مهر، 1 ساعت بعد : آقا جام وصل شد؟
نه خانوم -
کی وصل میشه؟ -
معلوم نیست -
داشتم از بانک میرفتم بیرون که یه دفعه ملت با شادی داد میزنن: وصل شد، وصل شد
....
بعد نوبت بانک ملی بود. اون هم کجا؟ چهار راه ولیعصر
دیگه یعنی "پوووووف"!!! ساعت 1:30 رفتم تو بانک و 2:30 اومدم بیرون. تازه انصافا این آقایی که مسئول اون باجه ای بود که من تو صفش بودم ( چه جمله ای شد!) خیلی سریع کار میکرد
....
وقتی رسیدم شرکت (ساعت 11 رفتم و ساعت 3 برگشتم. چون این شعبه هایی هم که گفتم زیاد هم به هم نزدیک نبودن ها... هر کدوم اقلا یه کورس تاکسی رو میخواستن) انگار که کوه کنده باشم. دریغ از یک اپسیلون انرژی برای کار
این است سیستم نوین بانکداری الکترونیک ایران
از 20 نفر آدمی که تو هر صف بودن 10 نفر میخواستن قبض آب و برق پرداخت کنن. هی تو دلم غرغر میکردم ( بلند بلند که نمیشد غر بزنم؛ مردم از بس تو صف های طولانی بودن و عصبی شده بودن ، در جا سر از بدنم جدا میکردن) که چرا اینها رو اینترنتی پرداخت نمیکنن آخه؟ >:( --- فقط وقتی یاد جمله سیستم مرکزیمون قطعه! افتادم از خودم خنده ام گرفت که چه دل خوشی دارم من... پرداخت اینترنتی
کی وصل میشه؟ -
معلوم نیست -
داشتم از بانک میرفتم بیرون که یه دفعه ملت با شادی داد میزنن: وصل شد، وصل شد
....
بعد نوبت بانک ملی بود. اون هم کجا؟ چهار راه ولیعصر
دیگه یعنی "پوووووف"!!! ساعت 1:30 رفتم تو بانک و 2:30 اومدم بیرون. تازه انصافا این آقایی که مسئول اون باجه ای بود که من تو صفش بودم ( چه جمله ای شد!) خیلی سریع کار میکرد
....
وقتی رسیدم شرکت (ساعت 11 رفتم و ساعت 3 برگشتم. چون این شعبه هایی هم که گفتم زیاد هم به هم نزدیک نبودن ها... هر کدوم اقلا یه کورس تاکسی رو میخواستن) انگار که کوه کنده باشم. دریغ از یک اپسیلون انرژی برای کار
این است سیستم نوین بانکداری الکترونیک ایران
از 20 نفر آدمی که تو هر صف بودن 10 نفر میخواستن قبض آب و برق پرداخت کنن. هی تو دلم غرغر میکردم ( بلند بلند که نمیشد غر بزنم؛ مردم از بس تو صف های طولانی بودن و عصبی شده بودن ، در جا سر از بدنم جدا میکردن) که چرا اینها رو اینترنتی پرداخت نمیکنن آخه؟ >:( --- فقط وقتی یاد جمله سیستم مرکزیمون قطعه! افتادم از خودم خنده ام گرفت که چه دل خوشی دارم من... پرداخت اینترنتی
!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر