من و شوالیه

دست نوشته های من و شوالیه

۱۷ فروردین ۱۳۸۷

نمی‌دونم دیگه دارم دل‌تنگ‌ت نمی‌شم یا آدابِ دل‌تنگیم فرق کرده.شاید هم وقتی به حرفات فکر می‌کنم، برای یک طرفه دوست داشتن و دل‌تنگ بودن خسته‌م. به راهی که اومدیم نگاه می‌کنم، می‌بینم فقط من بودم که راه‌ها رو باز کردم،- تا جایی که بلدش بودم- سنگ‌های بزرگ رو در آوردم تا تو راحت‌تر کنارم بیای و اذیت نشی، اما تو هر بار فقط از من عبور کردی. حتی وقتی سنگ‌های کوچیک‌تر وسط راهمون سبز شدن، تو فقط از روشون پریدی و
این روزها، دل‌م تنگِ تو که می شه- نبودن‌ت رو بهونه می‌گیره- واسه چند دقیقه‌یی زل می‌زنه به راهی که اومدیم. بعدش آروم از کنارت رد می‌شه – نه، هنوز نمی‌تونم بشکنم‌ت- حواسِ خودش رو پرت می‌کنه تا گیرِ قدمت‌ِ رابطه‌اش نمونه و

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پیام جدیدتر پیام قدیمی تر صفحهٔ اصلی
اشتراک در: نظرات پیام (Atom)

قدیم ترها

  • دسامبر 2010 (8)
  • ژوئن 2010 (1)
  • ژوئیهٔ 2009 (1)
  • ژوئن 2009 (4)
  • مهٔ 2009 (1)
  • آوریل 2009 (3)
  • مارس 2009 (5)
  • ژانویهٔ 2009 (5)
  • دسامبر 2008 (3)
  • نوامبر 2008 (5)
  • اکتبر 2008 (6)
  • سپتامبر 2008 (16)
  • اوت 2008 (1)
  • ژوئیهٔ 2008 (4)
  • ژوئن 2008 (7)
  • مهٔ 2008 (6)
  • آوریل 2008 (3)
  • مارس 2008 (3)
  • فوریهٔ 2008 (4)
  • ژانویهٔ 2008 (14)
  • دسامبر 2007 (22)
  • نوامبر 2007 (7)
  • اکتبر 2007 (16)
  • سپتامبر 2007 (15)
  • اوت 2007 (8)
زمینه ته نقش. با پشتیبانی Blogger.