بچه ای هست ته وجودم که بعضی وقتها، بی خود و بی جهت، میترسه دلیل واقعی کارهاش رو بگه. هنوز اونقدر به بزرگ شدن خودش اعتماد نداره. از ملامت شدن میترسه. خیلی وقتها با اینکه میدونه کار بدی انجام نداده، این حق رو به دیگران میده که سرزنشش کنن و چون سرزنش دیگران میترسونتش برای کارهاش دلیل های دروغین میاره
مثل امروز
راحت میتونستم بگم مونده-م که با هم بریم به جای اینکه بهونه مطلب خوندن رو برای موندنم بیارم ؛ ولی ترسیدم
راحت میتونستم بگم مونده-م که با هم بریم به جای اینکه بهونه مطلب خوندن رو برای موندنم بیارم ؛ ولی ترسیدم
!هنوز کوچکم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر